نوشته شده توسط : حسن فره بخش

استعداد در فضای آرام رشد میکند و شخصیت در جریان کامل زندگی . گوته


اگر به مهمانی گرگ می روید ، سگ خود را به همراه ببرید . گوته


از استثنائـات است که کسی را بـه خاطر آنچه که هست دوست بدارند . اکثر آدمها چیزی را در دیگران دوست دارند که خود به آنها امانت می دهند : خودشان را ، تفسیر و برداشت خودشان را از او ... گوته


با داشتن اراده قوی مالک همه چیز هستید . گوته


پیش از آن که کاری بکنی ، باید کسی باشی . گوته


بشر، بر صفحه‌ی شطرنج ابدیت، چون پیاده‌ای در دست خدا و شیطان است. گوته


تنها شرط رسیدن به پیروزی داشتن اراده قوی است شرایط دیگراهمیتی ندارد. گوته


در درون جسارت ، نبوغ و قدرت سحر آمیزی نهفته است.گوته


زیبایی ناپایدار و فضیلت جاودانه است . گوته


کسی که دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می کند. گوته


کوشش اولین وظیفه انسان است. گوته


خدایا هنر چقدر بلند و عمر چه اندازه کوتاه است. گوته


هر آنچه را که می توانید انجام دهید ، و یا در رؤیای خود می بینید که قادر به انجام آن هستید شروع کنید ، جسارت در بطن خود، نبوغ و قدرت جاودانه ای را نهفته دارد . گوته


هیچ کس نمی تواند ما را بهتر از خودمان فریب دهد . گوته


هر کس با استعدادهایی خلق شده که باید آنها را به کار بندد . به کار بستن آنها ، بزرگترین سعادت در زندگی هر فرد است . گوته


هرکس باید روزانه یک آواز بشنود ، یک شعر خوب بخواند و در صورت امکان چند کلمه حرف منطقی بزند . گوته


هر چه نور بیشتر باشد ، سایه عمیق تر است . گوته


کار ما نماینگر قابلیت های ماست . گوته


کسی که دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می کند. گوته


کوشش اولین وظیفه انسان است . گوته


کسی که دارای عزمی راسخ است ،جهان را مطابق میل خویش عوض می کند . گوته


قلب معزور و خودخواه هرگز نمی تواند از سرگیجه و بی حوصلگی بگریزد. گوته


جوانی نیز مانند پاک ترین و بهترین عشقها سرانجامی ندارد . گوته


خدایا هنر چقدر بلند وعمر چه اندازه کوتاه است. گوته


طوفان های حوادث، اخلاقیات و روحیات انسان را تقویت می کند. گوته


وظیفه ای را که از همه به شما نزدیک تر است انجام دهید. گوته


مردان شجاع فرصت می آفرینند ترسوها و ضعفا منتظر فرصت می نشینند . گوته


نیاسائید ، زندگی در گذر است . بروید و دلیری کنید ، پیش از آنکه بمیرید ، چیزی نیرومند و متعالی از خود بجای گذارید ، تا بر زمان غالب شوید . گوته



:: موضوعات مرتبط: اعتقادی ، مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 536
|
امتیاز مطلب : 177
|
تعداد امتیازدهندگان : 59
|
مجموع امتیاز : 59
تاریخ انتشار : شنبه 7 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسن فره بخش

 

حديث 1 :
امام حسن (ع) : از آن حضرت سؤال شد : زهد چيست ؟ فرمود : رغبت به تقوي و بي رغبتي به دنيا .
قيل له - عليه السلام - ما الزهد ؟ قال : الرغبة في التقوي والزهادة في الدنيا .
تحف العقول ، ص 227
حديث 1 :
حضرت رسول (ص) : نشان منافق سه چيز است : 1 - سخن به دروغ بگويد . 2 - از وعده تخلف كند .3 - در امانت خيانت نمايد .
آية المنافق ثلاث : اذا حدث كذب واذا وعد اخلف واذا اؤتمن خان .
صحيح مسلم ، كتاب الايمان ، ح 89
حديث 1 :
امام سجاد (ع) : سپاس خداي را كه اول است و پيش از او اولي نبوده ( مبدا هر موجودي است ) و آخر است و پس از او آخري نباشد ( مرجع همه اشياء است )
الحمد لله الاول بلا اول كان قبله ، و الاخر بلا اخر يكون بعده .
صحيفه سجاديه
حديث 1 :
امام علي (ع) : [1] امام عليه السلام فرمود :[2]در فتنه ها همچون شتر کم سن و سال باش نه پشتی که سوار شوند و نه پستانی که بدوشند
1 - قال [ع ] : کن فی الفتنه کابن اللبون لا ظهر فيرک و لا ضرع فيحلب
نهج البلاغه
حديث 1 :
امام حسين (ع) : چگونه با چيزي كه خود در وجودش نيازمند توست ، براي وجود تو دليل آورده شود؟ آيا چيزي هست كه آشكارتر از تو باشد تا وسيله آشكار كردن تو باشد؟ كي پنهاني تا نيازمند دليلي باشي كه بر تو دلالت كند؟ و كي دوري تا آثارت وسيله رسيدن به تو باشند؟ كور باد آن چشمي كه تو را مراقب و نگهبان خود نبيند.
كيف يستدل عليك بما هو في وجوده مفتقر إليك ؟ أ يكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتي يكون هو المظهر لك ؟ متي غبت حتي تحتاج إلي دليل يدل عليك ؟ و متي بعدت حتي تكون الَثار هي التي توصل إليك ؟ عميت عين لا تراك عليها رقيبا...
دعاي عرفه ، بحار الانوار، ج 98، ص 226
حديث 1 :
امام محمد باقر(ع) : چه بسا شخص حريص بر امري از امور دنيا ، كه بدان دست يافته و باعث نافرجامي و بدبختي او گرديده است ، و چه بسا كسي كه براي امري از امور آخرت كراهت داشته و بدان رسيده ، ولي به وسيله آن سعادتمند گرديده است .
فلرب حريص علي امر من امور الدنيا قد ناله ، فلما ناله كان عليه وبالا و شقي به ، و لرب كاره لامر من امور الاخره قد ناله فسعد به .
حديث 1 :
امام جعفر صادق (ع) : سليمان ديلمي مي گويد : به امام صادق - عليه السلام - عرض كردم فلاني در عبادت و ديانت و فضيلت چنين و چنان است . فرمود : عقلش چگونه است ؟ گفتم نمي دانم . فرمود : پاداش به اندازه عقل است .
محمد بن سليمان الديلمي عن أبيه قال : قلت لابي عبدالله - عليه السلام - فلان بن عبادته و دينه و فضله ! فقال : كيف عقله ؟ قلت : لا أدري : فقال : ان الثواب علي قدر العقل .
اصول كافي ، ج 1 ، ص 12
حديث 1 :
حضرت زهرا (س) : در يكي از روزها ، صبحگاهان امام علي (ع ) فرمود : فاطمه جان آيا غذايي داري تا از گرسنگي بيرون آيم ؟ پاسخ دادند : نه ، به خدايي كه پدرم را به نبوت و شما را به امامت برگزيد سوگند ، دو روز است كه در منزل غذاي كافي نداريم و در اين مدت شما را بر خود و فرزندانم در طعام ترجيح دادم . امام (ع ) با تأسف فرمودند : فاطمه جان چرا به من اطلاع ندادي تا به دنبال تهيه غذا بروم ؟ حضرت زهرا (ع ) فرمودند : اي اباالحسن ، من از پروردگار خود حيا مي كنم كه چيزي را كه تو بر آن توان و قدرت نداري ، درخواست نمايم .
أصبح علي بن أبيطالب (ع ) ذات يوم ساغبا ، فقال : يا فاطمة هل عندك شيء تغذينيه ؟ قالت (ع ) : لا والذي أكرم أبي بالنبوة و أكرمك بالوصية ما أصبح الغداة عندي شيء ، و ما كان شيء أطعمناه مذ يومين إلا شيء كنت أؤثرك به علي نفسي و علي ابني هذين الحسن و الحسين . فقال علي (ع ) : يا فاطمة ألا كنت أعلمتيني فأبغيكم شيئا ؟ فقالت (ع ) : يا أباالحسن إني لأستحيي من إلهي أن أكلف نفسك ما لا تقدر عليه .
بحار الانوار ، ج 43 ، ص 59
حديث 1 :
امام موسي کاظم(ع) : مصيبت براي شكيبا يكي است و براي بي تابي كننده دوتاست .
المصيبه للصابر واحده و للجازع اثنتان
تحف العقول ، ص 437
حديث 1 :
امام رضا (ع) : مؤمن ، مؤمن واقعي نيست ، مگر آن كه سه خصلت در او باشد : سنتي از پروردگارش و سنتي از پيامبرش و سنتي از امامش . اما سنت پروردگارش ، پوشاندن راز خود است ، اما سنت پيغمبرش ، مدارا و نرم رفتاري با مردم است ، اما سنت امامش صبر كردن در زمان تنگدستي و پريشان حالي است
لا يكون المؤمن مؤمنا حتي تكون فيه ثلاث خصال ، سنة من ربه ، و سنة من نبيه ، و سنة من وليه . فاما السنة من ربه فكتمان سره ، و اما السنة من نبيه فمداراة الناس ، و اما السنة من وليه فالصبر في البأساء و الضراء
 


:: موضوعات مرتبط: اعتقادی ، مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 510
|
امتیاز مطلب : 161
|
تعداد امتیازدهندگان : 56
|
مجموع امتیاز : 56
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسن فره بخش

رسول اکرم(ص):
جمال الرجل فصاحه لسانه؛
زیبایی مرد به شیوایی زبان اوست.

امام باقر(ع):
إن هذا اللسان مفتاح کل خیر و شر فینبغی للمؤمن أن یختم علی لسانه کما یختم علی ذهبه و فضته؛
براستی که این زبان کلید همه خوبیها و بدیهاست پس سزاوار است که مؤمن بر زبان خود مهر زند، همان گونه که بر (کیسه) طلا و نقره خود مهر می زند.

امام علی(ع):
ما أضمر أحد شیئاً إلا ظهر فی فلتات لسانه و صفحات و جهه؛
هیچ کس چیزی را در دل پنهان نداشت، جز این که در لغزش های زبان و خطوط چهره او آشکار شد.


امام سجاد(ع):
حق اللسان إکرامه عن الخنی و تعویده الخیر و ترک الفضول التی لا فائده لها و البر بالناس و حسن القول فیهم؛
حق زبان، دور داشتن آن از زشت گویی، عادت دادنش به خیر و خوبی، ترک گفتار بی فایده و نیکی به مردم و خوشگویی درباره آنان است.


امام علی(ع):
اللسان سبع إن خلی عنه عقر؛
زبان، درنده ای است که اگر رها شود، گاز می گیرد.

امام صادق(ع):اد الله بعبد خزیاً أجری فضیحته عی لسانه؛
هرگاه خداوند بخواهد بنده ای را رسوا کند، از طریق زبانش او را رسوا می ک

امام سجاد(ع):
إن لسان ابن آدم یشرف کل یوم علی جوارحه فیقول: کیف أصبحتم؟ فیقولون: بخیر إن ترکتنا! و یقولون: الله الله فینا! و یناشدونه و یقولون: إنما نثاب بک و نعاقب بک؛
زبان آدمیزاد، هر روز به اعضای او نزدیک می شود و می گوید:
چگونه اید؟ آنها می گویند: اگر تو ما را به خودمان واگذاری، خوب هستیم و می گویند: از خدا بترس و کاری به ما نداشته باش: و او را سوگند می دهند و می گویند: ما فقط به واسطه تو پاداش می یابیم و به واسطه تو، مجازات می شویم.


امام علی(ع):
احبس لسانک قبل أن یطیل حبسک و یردی نفسک فلا شی ء أولیبطول سجن من لسان یعدل عن الصواب و یتسرع إلی الجواب؛
پیش از آن که زبانت تو را به زندان طولانی و هلاکت در افکند، او را زندانی کن، زیرا هیچ چیز به اندازه زبانی که از جاده صواب منحرف می شود و به جواب دادن می شتابد، سزاوار زندانی شدن دراز مدت نیست

قال علی (ع)
اوحی الله تبارک وتعالی لموسی بن عمران یا موسی احفظ وصیتی باربعه اشیاء اولهین ما دمت لا تری ذنوبک تغفر فلا تشتغل بعیوب غیره والثانیه مادمت لاتری کنوزی قد نفدت فلا تغتم بسبب رزقک وثالثه ما دمت لا تری زوال ملکی فلا ترج احداغیری فلا ترجوا احدا غیرهی والرابعه مادمت لا تری الشیطان میتا فلا تامن مکره .صدق مولینا امیر المومنین امام المتقین موالموحدین قاعد الغرالمحجلین یعسوب الدین علی بن ابی طالب (ص)
آقا امیر المومنین (ع)فرمود
خداوند وحی فرمود به موسی که چهارکلمه می خواهم موعظه ات کنم حفظ کن نکاتی را که در حدیثاست اول واعظ خدای متعظ موسی است دوم اینقدر برایحرفها ارزش قایل است که نمی گوید بشنومی گوید حفظ کن
چهار مطلب حدیث تاوقتی معلوم نشده است برای خودت که خدا تو راآمرزیده عیب دیگران رانکن
میخواهم این تشریح کنم من کی می فهمم که خدا از من گذشته یا نه؟                  بااین زبان هااین قدر مردم را اذیت نکنید یک روز ماه رمضان را حساب کن که از صبح تا شام چقدر مردم را اذیت کرده ای تازه ماه رمضان ماه خوبی ماست حسابش نمی کنی خیال می کنی چیزی نیست

کم گوی و بجز مصلحت خویش مگوی چیزی که نپرسند تو از پیش مگوی
دادند دو گوش و یک زبانت زآغاز یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی
(خواجه نصیرالدین طوسی٬اخلاق ناصری)

از حکیمی پرسیدند که«چرا استماع تو از نطق تو زیادت است؟» گفت:«زیرا که مرا دو گوش داده اند و یک زبان٬یعنی دوچندان که می گویی می شنو. »

عاقل آنچه را که می داند ، نمی گوید ؛ ولی آنچه را که می گوید ، می داند. ارسطو

سخن بدون پشتوانه ، یعنی گزاف گویی . اُرد بزرگ



:: موضوعات مرتبط: اعتقادی ، مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 691
|
امتیاز مطلب : 175
|
تعداد امتیازدهندگان : 57
|
مجموع امتیاز : 57
تاریخ انتشار : پنج شنبه 5 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسن فره بخش

روزی ارباب با اهل خانه ، در حالی که نوکر دم در ایستاده بود، متوجه شد کسی بدون اینکه در باز شود وارد حریم خانه شد سراسیمه پرسید شما چه کسی هستید؟ جوابی دریافت کرد که من عزرائیل هستم.

ارباب : برای چه کاری آمدی؟

عزرائیل: آمدم جان سه تن از شما را بگیرم.

در این لحظه همه ی اهل خانه چپ چپ به نوکر نگاه کردند.!!!!!

نوکر: چرا فقط به من نگاه میکنید؟ من تنها یک نفرم دوتای دیگری از شما هستند.

آری؛ تنها حقی که انسان آن را برای دیگران می خواهد مرگ است.

راستی چرا؟



:: موضوعات مرتبط: اعتقادی ، مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 358
|
امتیاز مطلب : 163
|
تعداد امتیازدهندگان : 55
|
مجموع امتیاز : 55
تاریخ انتشار : چهار شنبه 4 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسن فره بخش

اگر تنها ترین تنها باشم باز هم خدا هست او جانشین تمام نداشتن هاست.

*******
دنیا را بد ساخته اند،کسی را که دوست داری تو را دوست نمی دارد،کسی که تو را دوست دارد تو دوستش نمی داری، اما کسی که دوستش داری و او هم تو را دوست دارد،به رسم و آیین هرگز به هم نمی رسید و این رنج است.

اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است.

********************************

دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند.

صبر کردن دردناک است و فراموش کردن دردناک تر ولي از اين دو دردناک تر اين است که نداني بايد صبر کني يا فراموش

ستاره ي بخت کسي شوم نيست، اين ما هستيم که آسمان را بد تعبير مي کنيم/ ارنست همينگوي

بر زمين لجبازي "پاي نفشار" که سخت "لغزنده" است

همه ي رويا‌هاي ما ميتوانند محقق شوند اگر ما شجاعته دنبال کردن آنها را داشته باشيم (والت ديسني)

تو زندگي 2 نفر باش : يکي براي خودت , يکي براي ديگران . براي خودت زندگي کن , براي ديگري زندگي باش . . .

گذشته را در آغوش بگير، اما در آن زندگي نکن

تو زندگي مثل زودپز باش؛ هر وقت جوش آوردي در کمال آرامش سوت بزن

صدف‌ها صداي دريا را با خود دارند، فلس‌هاي ماهي بوي ماهي را؛ اما استخوان‌هاي انسان هيچ نشاني از انسانيت ندارند.
دنياي عجيبي است کسي که تو را دوست دارد تو. دوستش نداري و کسي که تو دوستش داري او تو را دوست ندارد وکسي را هم که تو دوستش داري و او نيز تو را دوست دارد به رسم دين و آيين به هم نميرسيد دکتر علي شريعتي
ديگه يار نمي خوام وقتيکه مي بيني عشق دوروغه چراغش بي فروغه آخه وقتي که وفا نيست عشقو عاشقي چيست؟؟؟
توي زندگي 2نفر باش.يکي براي خودت براي زندگي و ديگري براي ديگران زندگي باش
دوستي : مثل ايستادن روى سيمان خيسه هر چى بيشتر بمونى , رفتنت سخت تر ميشه ولى اگه رفتى جاي پاهات براى هميشه ميمونه
مي خواستم زندگي کنم ، راهم را بستند ستايش کردم ، گفتند خرافات است عاشق شدم ، گفتند دروغ است گريستم ، گفتند بهانه است خنديدم ، گفتند ديوانه است دنيا را نگه داريد ، مي خواهم پياده شوم .دکتر علي شريعتي

انسان پر جربزه و قابل وقتي با بحران روبه‌رو مي‌شود، به تكيه‌گاه فكر نمي‌كند؛ روش خود را تحميل مي‌كند، مسؤوليتش را مي‌پذيرد و نتيجه كار را [پيروزي يا شكست] از آن خود مي‌داند. چارلز دوگل

مصيبتي از اين بزرگ تر؟؟ افلاطون گفت: مصيبتي از اين بزرگ تر چه باشد؟ كه جاهلي مرا بستايد و كار من او را پسنديده آيد! ندانم كه چه كار جاهلانه كرده ام كه او را خوش آمده است!(قابوس نامه)

بهتر است دهان خود را ببنديد و ابله به نظر برسيد تا اينکه آن را باز کنيد و همه ترديدها را از ميان ببريد
اگر آدم خوبي با تو بدي کرد،چنان وانمود کن که نفهميده‌اي. او توجه خواهد کرد و مدت زيادي مديون تو خواهد بود. يوهان ولفگانگ گوته

در جواني دوست نداشتن علامت بدي است . روح سالم هميشه يکنفر دوست را که لايق باشد ملاقات خواهد کرد. ل – کارو

نگراني هرگز از غصه فردا چيزي نمي کاهد ، بلکه فقط شادي امروز را از بين مي برد

هر واقعه اي در آغاز به صورت رويا است . - کارل سندبرگ

اراده‌هاي قوي جز در لباس عمل و کردار ظهور نمي‌يابند

اشکي براي شوق شوقي براي درس درسي براي ميز ميزي براي کار کاري براي نان ناني براي تخت تختي براي خواب خوابي براي مرگ مرگي براي سنگ سنگي براي ياد يادي براي اشک . . . اين است مفهوم زندگي!

*********



:: موضوعات مرتبط: اعتقادی ، مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 521
|
امتیاز مطلب : 151
|
تعداد امتیازدهندگان : 49
|
مجموع امتیاز : 49
تاریخ انتشار : سه شنبه 3 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسن فره بخش

 

عاقلانه ازدواج کن تا عاشقانه زندگی کنی . دکتر علی شریعتی
اگر مثل گاو گنده باشی،میدوشنت، اگر مثل خر قوی باشی،بارت می کنند، اگر مثل اسب دونده باشی،سوارت می شوند. فقط از فهمیدن تو می ترسنددکتر علی شریعتی
آن روز که همه به دنبال چشم زیبا هستند، تو به دنبال نگاه زیبا باش دکتر علی شریعتی
کویر! کویر نه تنها نیستان من و ماست که نیستان ملت ماست و روح و اندیشه و عرفان و ادب و بینش و زندگی و سرشت و سرگذشت و سرنوشت ما همه است. دکتر علی شریعتی

روحی که هم معنی دوست داشتن را می فهمد و هم زیبایی اشک را ،هم می جنگد و هم می داندکه سر بر زانوی مهربان او نهادن ودر زیر دستهای نوازشگرش -که دو مسیح خاموش اند- لذت تسلیم رام بودن ، از شکوه آدمی نمی کاهد!دکتر علی شریعتی
تصویر همه از یک زندگى مطلوب و یک دنیاى ایده آل بیشک یکى نیست. اما با اینهمه مقولات و مفاهیم معینى در طول تاریخ چند هزار ساله جامعه بشرى دائما بعنوان شاخص هاى سعادت انسان و تعالى جامعه به طرق مختلف برجسته و تکرار شده اند، تا حدى که دیگر بعنوان مفاهیمى مقدس در فرهنگ سیاسى توده مردم در سراسر جهان جاى گرفته اند. آزادى، برابرى، عدالت و رفاه در صدر این شاخص ها قرار دارند.تمام مبارزات طبقاتی در تاریخ بشری بر همین مبنا بوده و هستدکتر علی شریعتی
چو کس با زبان دلم آشنا نیست
چه بهتر که از شکوه خاموش باشم
چو یاری مرا نیست همدرد ، بهتر
که از یاد یاران فراموش باشم دکتر علی شریعتی
من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم. چون آنها از روی عشق و علاقه می رقصند ولی پدر و مادرم از روی عادت نماز می خوانند. دکتر علی شریعتی
و هر روز او متولد میشود؛
عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد
و قرن هاست که او؛
عشق می کارد و کینه درو می کند چرا که در چین و
شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند
ودر قدم های لرزان مردش؛ گام های شتابزده جوانی برای رفتن
و درد های منقطع قلب مرد;سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده
و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند
و اینها همه کینه است که کاشته می شود در
قلب مالامال از درد! و این, رنج است دکتر علی شریعتی
هر لحظه حرفی در ما زاده می‏شود
هر لحظه دردی سر بر می‏دارد
و هر لحظه نیازی از اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش می‏کند
این ها بر سینه می‏ریزند و راه فراری نمی‏یابند
مگر این قفس کوچک استخوانی گنجایش‏اش چه اندازه است؟ دکتر علی شریعتی
دکتر شریعتی : «کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم که از همه تهوع آور بود- اینکه در آن سن و سال، زن داشت. ! چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه خودم زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم  دکتر علی شریعتی

هر کس آنچنان می میرد که زندگی می کند دکتر

شریعتی


:: موضوعات مرتبط: اعتقادی ، مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 480
|
امتیاز مطلب : 155
|
تعداد امتیازدهندگان : 50
|
مجموع امتیاز : 50
تاریخ انتشار : یک شنبه 1 اسفند 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسن فره بخش

شیعه ی امروز، همان شیعه ای که پاک ترین و تند ترین ایمان ها را به علی دارد. به علی عشق می ورزد. حتی برخلاف اسلام، برخلاف رضایت شخص علی، او را بر مقام الهی می رساند و علی اللهی و ... می شود باز علی را تنها در یک چهره می بیند. یک بعد علی را می شناسد و دیگر فضائل و ابعاد این روح چند بعدی را نادیده می انگارد، با آن ها آشنا نیست و علی بیش از آن چه به شور اخلاص شیعه اش نیازمند باشد، به این نیاز دارد که او را و تمام او را شیعه پاک اعتقادش بشناسد. کسی که شیعه ی علی است، باید او را در همه ی چهره هایش بشناسد...

  علی رب النوع انواع گوناگون عظمت ها، قداست ها و زیبائی هایی است از آن گونه که بشر همواره دغدغه ی داشتن و پرستیدنش را داشته و هرگز ندیده و معتقد شده بوده که ممکن نیست بر روی خاک ببیند و ممکن نیست در کالبد یک انسان تحقق پیدا کند...

  چه کسی می تواند سیمای او را نقاشی کند؟ روح شگفتی با چندین بعد مردمی که در همه ی چهره هایش به عظمت خدایان اساطیر است. انسانی که در همه ی استعداد های متفاوت و متناقض « روح » و « زندگی » قهرمان شمشیر و سخن، خردمندی و عشق، جانبازی و صبر، ایمان و منطق، حقیقت و سیاست، هوشیاری و تقوا، خشونت و مهر، انتقام و گذشت، غرور و تواضع، انزوا و اجتماع، سادگی و عظمت و بالاخره انسانی که هست از آنگونه که باید باشد.

  چه می گویم؟ مگر با کلمات می توان از علی سخن گفت؟ باید به سکوت گوش فرا داد تا از او چه ها می گوید، او که با علی آشناتر است..



:: موضوعات مرتبط: اعتقادی ، مذهبی , ,
:: برچسب‌ها: علی ,
:: بازدید از این مطلب : 431
|
امتیاز مطلب : 162
|
تعداد امتیازدهندگان : 51
|
مجموع امتیاز : 51
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسن فره بخش

فاطمه، فاطمه است

. . . نمي‌دانم از او چه بگويم؟ چگونه بگويم؟
خواستم از “بوسوئه” تقليد كنم، خطيب نامور فرانسه كه روزي در مجلسي با حضور لويي، از “مريم” سخن مي‌گفت. گفت: هزار و هفتصد سال است كه همه‌ سخنوران عالم درباره مريم داد سخن داده‌اند.
هزار و هفتصد سال است كه همه فيلسوفان و متفكران ملت‌ها در شرق و غرب، ارزش‌هاي مريم را بيان كرده‌اند.
هزار و هفتصد سال است كه شاعران جهان در ستايش مريم همه‌ ذوق و قدرت خلاقه‌شان را به كار گرفته‌اند.
هزار و هفتصد سال است كه همه‌ هنرمندان، چهره‌نگاران، پيكرسازان بشر، در نشان دادن سيما و حالات مريم هنرمندي‌هاي اعجاز‌گر كرده‌اند.
اما مجموعه‌ گفته‌ها و انديشه‌ها و كوشش‌ها و هنرمندي‌هاي همه در طول اين قرن‌هاي بسيار، به اندازه‌ اين كلمه نتوانسته‌اند عظمت‌هاي مريم را بازگويند كه: “مريم، مادر عيسي است”.
و من خواستم با چنين شيوه‌اي از فاطمه بگويم. باز درماندم:
خواستم بگويم، فاطمه دختر خديجه‌ي بزرگ است.
ديدم فاطمه نيست.
خواستم بگويم، كه فاطمه دختر محمد (ص) است.
ديدم كه فاطمه نيست.
خواستم بگويم، كه فاطمه همسر علي است.
ديدم كه فاطمه نيست.
خواستم بگويم، كه فاطمه مادر حسين است.
ديدم كه فاطمه نيست.
خواستم بگويم، كه فاطمه مادر زينب است.
باز ديدم كه فاطمه نيست.
نه، اين‌ها همه هست و اين همه فاطمه نيست.
فاطمه، فاطمه است . . .
دکتر علی شریعتی


:: موضوعات مرتبط: اعتقادی ، مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 457
|
امتیاز مطلب : 158
|
تعداد امتیازدهندگان : 51
|
مجموع امتیاز : 51
تاریخ انتشار : پنج شنبه 28 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسن فره بخش
 

خطبه همام همراه با ترجمه ( حطبه ی 193 )

رُوِيَ أَنَّ صَاحِباً لِأمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ (ع) يُقَالُ لَهُ هَمَّامٌ كَانَ رَجُلاً عَابِداً فَقَالَ لَهُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ صِفْ لِيَ اَلْمُتَّقِينَ حَتَّى كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ فَتَثَاقَلَ (ع) عَنْ جَوَابِهِ ثُمَّ قَالَ يَا هَمَّامُ اِتَّقِ اَللَّهَ وَ أَحْسِنْ فَإِنَّ اَللَّهَ مَعَ اَلَّذِينَ اِتَّقَوْا وَاَلَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ .

فَلَمْ يَقْنَعْ هَمَّامٌ بِهَذَا اَلْقَوْلِ حَتَّى عَزَمَ عَلَيْهِ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى اَلنَّبِيِّ ص ثُمَّ قَالَ (ع)

گويند كه امير المؤمنين ( ع ) را مصاحبى بود به نام همام كه مردى عبادت پيشه بود . روزى گفتش كه اى امير المؤمنين ، پرهيزگاران را برايم وصف كن . آنسان كه گويى در آنها مى‏نگرم . على ( ع ) در پاسخش درنگ كرد ، سپس گفت :  اى همّام از خدا بترس و نيكوكار باش كه خدا با كسانى است كه پرهيزگارى كنند و نيكوكارند .

همّام بدين سخن قانع نشد و على ( ع ) را سوگند داد . على ( ع ) حمد و ثناى خداى به جاى آورد و بر محمد ( ص ) و خاندانش درود فرستاد سپس فرمود :

 أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ اَلْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ لِأَنَّهُ لاَتَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لاَ تَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ اَلدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ

 اما بعد ، خداوند ، سبحانه و تعالى ، موجودات را بيافريد ، و چون بيافريد از فرمانبرداريشان بى‏نياز بود و از نافرمانيشان در امان . زيرا نه نافرمانى نافرمايان او را زيانى رساند و نه فرمانبردارى فرمانبرداران سودى . آنگاه روزيهايشان را ميانشان تقسيم كرد و جاى هر يك را در اين جهان معين ساخت .

فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ اَلْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ اَلصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ اَلاِقْتِصَادُ وَ مَشْيُهُمُ اَلتَّوَاضُعُ غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اَللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى اَلْعِلْمِ اَلنَّافِعِ لَهُمْ نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي اَلْبَلاَءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي اَلرَّخَاءِ .........

پس پرهيزگاران را در اين جهان فضيلتهاست . گفتارشان به صواب مقرون است و راه و رسمشان بر اعتدال و رفتارشان با فروتنى آميخته . از هر چه خداوند بر آنها حرام كرده است ، چشم مى‏پوشند و گوش بر دانستن چيزى نهاده‏اند كه آنان را سودى رساند . آنچنان به بلا خو گرفته‏اند كه گويى در آسودگى هستند .

وَ لَوْ لاَ اَلْأَجَلُ اَلَّذِي كَتَبَ اَللَّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى اَلثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ اَلْعِقَابِ عَظُمَ اَلْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ فَهُمْ وَ اَلْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ اَلنَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ

اگر مدت عمرى نبود كه خداوند برايشان مقرر داشته ، به سبب شوقى كه به پاداش نيك و بيمى كه از عذاب روز بازپسين دارند ، چشم بر هم زدنى جانهايشان در بدنهايشان قرار نمى‏گرفت . تنها آفريدگار در نظرشان بزرگ است و جز او هر چه هست در ديدگانشان خرد مى‏نمايد . با بهشت چنان‏اند كه گويى مى‏بينندش و غرق نعمتهايش هستند . و با دوزخ چنانند كه گويى مى‏بينندش و به عذاب آن گرفتارند .

 قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِيفَةٌ وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ أَرَادَتْهُمُ اَلدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا

دلهايشان اندوهگين است و مردمان از آسيبشان در امان‏اند . بدنهاشان لاغر است و نيازهاشان اندك است و نفسهايشان به زيور عفت آراسته است . روزى چند در بلا پاى مى‏فشرند و از پى آن آسايشى ابدى دارند . اين معاملت ، كه پروردگارشان نيز برايشان آسانش ساخته است ، سود بسيار دهد . دنيا در طلب آنهاست و آنها از دنياگريزان‏اند . به اسارتشان مى‏گيرد ولى جانهاى خويش به فديه دهند تا از اسارت برهند .

 أَمَّا اَللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ اَلْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلاً يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَ ظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ يَطْلُبُونَ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ

اما شبها ، همچنان برپاى ايستاده‏اند تا جزء جزء كتاب خدا را بخوانند . مى‏خوانند و آرام و با تأنّى و تدبّر مى‏خوانند . به هنگام خواندنش خود را اندوهگين مى‏سازند و داروى درد خويش از آن مى‏جويند . چون به آيتى رسند كه در آن بشارتى باشد ، بدان ميل كنند و در آن طمع بندند و چنانكه گويى در برابر چشمانشان جاى دارد ، جانهاشان به شوق ديدار سر مى‏كشد و چون به آيتى رسند كه در آن وعيد عذاب باشد گوش دل بدان مى‏سپارند و پندارند كه اكنون بانگ جوش و خروش جهنم در گوششان پيچيده است . در برابر پروردگارشان ميان خم كرده‏اند و پيشانى و كف دست و زانو و نوك پاى بر زمين نهاده‏اند و از خداوند تعالى مى‏طلبند كه آزاديشان بخشد .

وَ أَمَّا اَلنَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ قَدْ بَرَاهُمُ اَلْخَوْفُ بَرْيَ اَلْقِدَاحِ يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ اَلنَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ يَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِيمٌ

اما در روزها ، عالمان‏اند ، بردباران‏اند ، نيكوكاران‏اند ، پرهيزكاران‏اند . بيم خداوندشان چنان تراشيده كه تيرگران تير را بتراشند . چون بيننده‏اى در آنان نگرد ، پندارد كه بيمارند و حال آنكه ، بيمار نيستند و گويد بى‏شك در عقلشان خللى است . آرى ، كارى بزرگشان به خود مشغول داشته .

لاَ يَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ اَلْقَلِيلَ وَ لاَ يَسْتَكْثِرُونَ اَلْكَثِيرَ فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ  إِذَا زُكِّيَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا يُقَالُ لَهُ فَيَقُولُ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي وَ رَبِّي أَعْلَمُ بِي مِنِّي بِنَفْسِي اَللَّهُمَّ لاَ تُؤَاخِذْنِي بِمَا يَقُولُونَ وَ اِجْعَلْنِي أَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ وَ اِغْفِرْ لِي مَا لاَ يَعْلَمُونَ

از اعمال خويش چون اندك باشد ، ناخشنودند و چون بسيار باشد در نظرشان اندك نمايد ، كه اينان پيوسته خود را متهم مى‏دارند و از آنچه مى‏كنند بيمناك‏اند . چون يكيشان را به پاكى بستايند ، از آنچه درباره‏اش مى‏گويند بيمناك مى‏شود و مى‏گويد كه من خود به خويشتن آگاهترم و پروردگار من به من از من آگاهتر است . اى پروردگار من ، مرا به آنچه مى‏گويند مؤاخذت مكن ، مرا بهتر از آنچه مى‏پندارند بگردان و گناهان مرا كه از آن بى‏خبرند ، بيامرز .

فَمِنْ عَلاَمَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّكَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِي دِينٍ وَ حَزْماً فِي لِينٍ وَ إِيمَاناً فِي يَقِينٍ وَ حِرْصاً فِي عِلْمٍ وَ عِلْماً فِي حِلْمٍ وَ قَصْداً فِي غِنًى وَ خُشُوعاً فِي عِبَادَةٍ وَ تَجَمُّلاً فِي فَاقَةٍ وَ صَبْراً فِي شِدَّةٍ وَ طَلَباً فِي حَلاَلٍ وَ نَشَاطاً فِي هُدًى وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ

از نشانه‏هاى يكيشان اين است كه مى‏بينى كه در كار دين نيرومند است و در عين دورانديشى نرمخوى و ايمانش همراه با يقين است و به علم آزمند و علمش آميخته به حلم و توانگريش همراه با ميانه‏روى است و عبادتش پيوسته با خشوع . در عين بينوايى محتشم است و در عين سختى ، صابر . در طلب حلال است و در جستجوى هدايت شادمان . از آزمندى به دور است .

يَعْمَلُ اَلْأَعْمَالَ اَلصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ يُمْسِي وَ هَمُّهُ اَلشُّكْرُ وَ يُصْبِحُ وَ هَمُّهُ اَلذِّكْرُ يَبِيتُ حَذِراً وَ يُصْبِحُ فَرِحاً حَذِراً لِمَا حُذِّرَ مِنَ اَلْغَفْلَةِ وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ اَلْفَضْلِ وَ اَلرَّحْمَةِ  إِنِ اِسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيمَا تَكْرَهُ لَمْ يُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِيمَا تُحِبُّ قُرَّةُ عَيْنِهِ فِيمَا لاَ يَزُولُ وَ زَهَادَتُهُ فِيمَا لاَ يَبْقَى يَمْزُجُ اَلْحِلْمَ بِالْعِلْمِ وَ اَلْقَوْلَ بِالْعَمَلِ

در آن حال ، كه به كارهاى شايسته مى‏پردازد ، دلش بيمناك است . سپاسگويان روز را به شب مى‏آورد و ذكرگويان شب را به روز مى‏رساند . شب را در عين هراس مى‏گذراند و شادمانه ديده به ديدار صبح مى‏گشايد . هراسش از غفلتى است كه مبادا گريبانگيرش شود و شادمانيش از فضل و رحمتى است كه نصيبش گشته . اگر نفسش در طلب چيزى ناخوشايند سركشى كند ، پاى مى‏فشرد تا خواهشش را برنياورد . شادمانى دلش ، چيزى است كه پايدار است و پرهيزش ، از چيزى كه نمى‏پايد . دانش را به بردبارى آميخته است و گفتار را با كردار .

تَرَاهُ قَرِيباً أَمَلُهُ قَلِيلاً زَلَلُهُ خَاشِعاً قَلْبُهُ قَانِعَةً نَفْسُهُ مَنْزُوراً أَكْلُهُ سَهْلاً أَمْرُهُ حَرِيزاً دِينُهُ مَيِّتَةً شَهْوَتُهُ مَكْظُوماً غَيْظُهُ اَلْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ اَلشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ  إِنْ كَانَ فِي اَلْغَافِلِينَ كُتِبَ فِي اَلذَّاكِرِينَ وَ إِنْ كَانَ فِي اَلذَّاكِرِينَ لَمْ يُكْتَبْ مِنَ اَلْغَافِلِينَ

او را بينى كه آرزويش كوتاه است و خطايش اندك . دلش خاشع است و نفسش قانع . خوردنش اندك است و كارهايش آسان و ، دينش محفوظ و ، اميالش مرده و خشمش ، فرو خورده . به خيرش اميد است و از شرش ايمنى . اگر در جمع غافلان باشد ، نامش را در زمره ذاكران نويسند و اگر در ميان ذاكران باشد ، در شمار غافلانش نياورند .

يَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ يُعْطِي مَنْ حَرَمَهُ وَ يَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ بَعِيداً فُحْشُهُ لَيِّناً قَوْلُهُ غَائِباً مُنْكَرُهُ حَاضِراً مَعْرُوفُهُ مُقْبِلاً خَيْرُهُ مُدْبِراً شَرُّهُ فِي اَلزَّلاَزِلِ وَقُورٌ وَ فِي اَلْمَكَارِهِ صَبُورٌ وَ فِي اَلرَّخَاءِ شَكُورٌ

اگر بر او ستمى رود ، عفو كند و به آن كس ، كه محرومش داشته ، بخشش نمايد . و با هر كه از او ببرد ، پيوند كند . زشتگويى از او دور است . گفتارش نرم است . ناپسندى در او ناپيداست و نيكوكارى در او هويدا . همواره خيرش روى آورده و شرش پشت كرده باشد . در شدايدى كه ديگران را مى‏لرزاند ، او از جاى نمى‏شود و در مكاره شكيبايى را از دست نمى‏هلد و چون در امن و راحت باشد ، سپاس حق به جاى آورد .

لاَ يَحِيفُ عَلَى مَنْ يُبْغِضُ وَ لاَ يَأْثَمُ فِيمَنْ يُحِبُّ يَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ يُشْهَدَ عَلَيْهِ لاَ يُضِيعُ مَا اُسْتُحْفِظَ وَ لاَ يَنْسَى مَا ذُكِّرَ وَ لاَ يُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ وَ لاَ يُضَارُّ بِالْجَارِ وَ لاَ يَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ وَ لاَ يَدْخُلُ فِي اَلْبَاطِلِ وَ لاَ يَخْرُجُ مِنَ اَلْحَقِّ

بر كسى كه دشمن دارد ستم روا ندارد و محبت ديگران به گناهش نكشاند .

پيش از آنكه بر زيانش شهادت دهند ، او خود به حقيقت اعتراف مى‏كند . و چون به پاسدارى امرى وادارندش ، ضايعش نمى‏گذارد . آنچه را كه خواهند كه به خاطر بسپارد از ياد نمى‏برد . ديگران را با القاب زشت نمى‏خواند .  به همسايه زيان نمى‏رساند . به هنگام مصايب شماتت روا نمى‏دارد . به باطل وارد نمى‏شود و از حق پاى بيرون نمى‏نهد .

إِنْ صَمَتَ لَمْ يَغُمَّهُ صَمْتُهُ وَ إِنْ ضَحِكَ لَمْ يَعْلُ صَوْتُهُ وَ إِنْ بُغِيَ عَلَيْهِ صَبَرَ حَتَّى يَكُونَ اَللَّهُ هُوَ اَلَّذِي يَنْتَقِمُ لَهُ نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ وَ اَلنَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ أَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ وَ أَرَاحَ اَلنَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَةٌ وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِينٌ وَ رَحْمَةٌ لَيْسَ تَبَاعُدُهُ بِكِبْرٍ وَ عَظَمَةٍ وَ لاَ دُنُوُّهُ بِمَكْرٍ وَ خَدِيعَةٍ

اگر خاموش باشد از خاموشى خويش غمگين نمى‏گردد . صدا به خنده بلند نمى‏كند . چون بر او ستمى رود صبر مى‏كند تا خدا انتقامش را بستاند . خود را به رنج مى‏افكند و مردم از او در راحت‏اند . براى روز بازپسين ، خويشتن به مشقت مى‏اندازد و مردم را راحت مى‏رساند . از هر كه دورى گزيند به سبب پارسايى و پاكى است و به هر كه نزديك شود به سبب نرمخويى و رحمت است . نه دورى گزيدنش از روى تكبر است و نه نزديك شدنش از روى مكر و خدعه .

قَالَ فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً كَانَتْ نَفْسُهُ فِيهَا فَقَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ ع أَمَا وَ اَللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أَخَافُهَا عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَ هَكَذَا تَصْنَعُ اَلْمَوَاعِظُ اَلْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ فَمَا بَالُكَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ (ع) وَيْحَكَ إِنَّ لِكُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لاَ يَعْدُوهُ وَ سَبَباً لاَ يَتَجَاوَزُهُ فَمَهْلاً لاَ تَعُدْ لِمِثْلِهَا فَإِنَّمَا نَفَثَ اَلشَّيْطَانُ عَلَى لِسَانِكَ

گويد كه همّام از اين سخن بيهوش شد و در آن بيهوشى جان داد . امير المؤمنين گفت كه :  بر جانش بيمناك بودم .  سپس فرمود :  آرى ، اندرزهاى رسا به هر كه اهلش باشد چنين كند . يكى گفت : يا امير المؤمنين تو خود چگونه‏اى ؟ گفت :  واى بر تو ، مرگ هر كس را زمانى است كه از او در نگذرد و سببى است كه از آن بيرون نرود از اينگونه سخنان بازايست كه شيطان بر زبان تو دميده است .

 



:: موضوعات مرتبط: خطبه ها , ,
:: برچسب‌ها: همّام ,
:: بازدید از این مطلب : 531
|
امتیاز مطلب : 158
|
تعداد امتیازدهندگان : 52
|
مجموع امتیاز : 52
تاریخ انتشار : چهار شنبه 27 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسن فره بخش

نیایش خواستن است . خواستن انسانی که از آنچه دارد خوشنود نیست و در آنچه که

هست  رنج می برد . به عبارت دیگر نیایش طرح خواستها و ایده آلهای متعالی و " برتر از آنچه

که هست   انسانی " است که از بودن رنج می برده و به شدن گرایش دارد .

این است که میتوان نیایش را " شکایت از واقیعت و خواستن حقیقت " خواند . و نیایشگر را

شورشی  زمان . زیرا هر کسی چیزهایی را می خواند که ندارد و در عین حال به وضع

موجودیش قانع نیست .

به نظر من (دکتر علی شریعتی ) : هر که بیشتر از آنچه دارد بخواهد و بیشتر " در آنچه هست "

احساس تشنگی و رنج بکند پویا تر است و بهمین نسبت انسان تر ، چه کسی که در روزمرگی

و زندگی مصرفی و لذت ببودن خویش افتخار می کند و کسی که پایگاه انسانی عمیق

خود را در " کائنات " نمی داند ، به رکود خو کرده است و از وضع خویش آگاه نیست .

یعنی او دیگر انسان نیست ...

دکتر شریعتی

 



:: موضوعات مرتبط: اعتقادی ، مذهبی , ,
:: برچسب‌ها: نیایش , شریعتی ,
:: بازدید از این مطلب : 423
|
امتیاز مطلب : 166
|
تعداد امتیازدهندگان : 53
|
مجموع امتیاز : 53
تاریخ انتشار : سه شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسن فره بخش

ابلیس وقتی نزد فرعون آمد
وی خوشه ای انگور در دست داشت و تناول می کرد .
ابلیس گفت :
هیچکس تواند که این خوشه انگور تازه را خوشه مروارید خوشاب ساختن ؟
فرعون گفت : نه
ابلیس به لطایف سحر ، آن خوشه انگور را خوشه مروارید خوشاب ساخت .
فرعون بسیار تعجب کرد و گفت : اینت استاد مردی که تویی !
ابلیس سیلیی بر گردن او زد و گفت :
مرا با این استادی به بندگی حتی قبول نکردند ،
تو با این حماقت ، دعوی خدایی چگونه می کنی ؟؟!!



از جوامع الحکایات و لوامع الروایات از محمد عوفی ( قرن ششم )



:: موضوعات مرتبط: اعتقادی ، مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 383
|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : دو شنبه 26 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسن فره بخش

یکی از آثار و علائم قیامت، فساد اخلاقی و اقتصادی می باشد که قبل از ظهور حضرت امام زمان(علیه السلام) واقع شده و روایات زیادی در این باره موجود می باشد. برای اجتناب از نقل روایات گوناگون، فقط به ذکر دو روایت که در برگیرنده همه گرفتاریها و آسیبهای اخرالزمان است، اکتفاء می گردد.

علی ابن ابراهیم قمی روایتی به این مضمون دارد و می گوید: پدرم به من خبر داد از سلیمان بن مسلم بن الحشاب و ایشان از عبدالله بن جریح الملکی و او از عطاء بن ابی ریاح و او از عبدالله بن عباس نقل کرد که گفت: روزی با رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) حجه الوداع انجام دادیم و حضرت در حالی که دستگیره کعبه را گرفته بود رو به ما کرد و گفت: توجه کنید و به هوش باشید که می خواهم شما را از نشانه ها و علامات وقوع قیامت خبر دهم و در آن هنگام سلمان که از همه ما به حضرت نزدیکتر بود عرض کرد بلی یا رسول الله ما آماده گوش دادن هستیم....

 

بقیه در ادامه مطلب ...



:: موضوعات مرتبط: مقالات , ,
:: برچسب‌ها: قیامت ,
:: بازدید از این مطلب : 320
|
امتیاز مطلب : 26
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : دو شنبه 25 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسن فره بخش

نهج‏البلاغه مشهورتر از آن است که به معرفى آن بپردازیم، زیرا باگذشت‏بیش از هزار سال از عمر پربرکت آن همچنان در حوزه‏ها و محافل و مراکز اسلامى مورد مطالعه، تحقیق و تدریس است و افزون براینکه صدها شرح و ترجمه بر آن نگاشته‏اند، مفاهیم والاى آن برتارک نظم و نثر شاعران و ادیبان مى‏درخشد .

آفریننده این اثر جاودانه، امیرالمؤمنین على علیه‏السلام آن بزرگ مرد تاریخ است که هیچگاه غبار زمان پرده کهنگى و فراموشى بر سیماى پرفروغ او نیفکنده، و از جلوه و شکوه او نکاسته، و تقوا و عدالت و جهاد و دیگر صفات برجسته او را از یاد نبرده، و در برابر عظمت دانش و حکمت او سر تعظیم فرود آورده، و از مرز تعصب و فرقه‏گرایى در گذشته، تا بدانجا که دوست و دشمن زبان به ستایش او گشوده و به تالیف کتب و سرایش اشعار پرداخته و با زبان اندیشه و سوز و دل نمى‏ازیم فضیلت او را بیان کرده‏اند .

روایات اسلامى و متون تاریخى در شان و منزلت امیرمؤمنان على علیه‏السلام فراتر از شهرت و تواتر است تا بدانجا که از حقایق مسلم و ضرورت‏ها بشمار مى‏آید .

این اثر ماندگار که از متون اولیه فرهنگ اسلامى است توسط ادیب علامه مرحوم سید شریف‏رضى در سال ۴۰۰ هجرى از میان صدها کتاب و منبع گردآورى و تنظیم گردیده است . (۱)

قرن چهارم و پنجم هجرى، عراق مهد علم و تحقیق بود و به همت عالمان و محققان بى‏شمار، به مرکز علمى بزرگ و پایگاه عظیم تمدن و فرهنگ اسلامى در این موقعیت ممتاز فرهنگى موج نگارش، تالیف و نسخه‏بردارى از متون، اهمیت و رواج فوق‏العاده‏اى داشت‏بطوریکه آثار و دست نبشته‏هاى گرانسنگى توسط دانشمندان و نویسندگان بنام و برجسته پدید آمد و دست‏به دست‏به سراسر دنیاى آن‏روز ره سپرد و کتابخانه‏هاى معظم بوجود آمد . مثلا در کتابخانه «خزانه‏الکتاب‏» ، عزیز بالله دوم، از خلفاى فاطمیون مصر یک میلیون و شش صد هزار جلد کتاب وجود داشت . مرحوم شریف‏رضى با توجه به تخصص در شعر و ادب و تبحر در علوم اسلامى، و مهارت در خلق آثار ادبى و علمى، به جمع‏آورى کلمات امام امیرالمؤمنین على علیه‏السلام در زمینه‏هاى مختلف پرداخت، ولى وى همچون محدثان و علماى حدیث - که افزون بر نقل متن و سند، راوى آن را نیز ذکر کردند - عمل نکرد، زیرا چنانکه خود او در موارد متعدد (۲) تصریح کرده، نوع و شیوه کلام، گویاى این واقعیت است که جز از امام نمى‏تواند صادر شده باشد و عملا هم چنین بوده و با گذشت قرن‏ها کسى نتوانسته است از نظر ادبى و محتوایى بر آن خدشه‏اى وارد کند (۳) ، و یا علوم و اطلاعات آن را با پیشرفتهاى دانش زمان نامتناسب بخواند، و حتى در انتسابش به آنحضرت تا قرن هفتم نه تنها تشکیکى نشده، بلکه بعنوان یک کتاب اصیل و معتبر اسلامى همواره مورد احترام و استفاده بوده است .

نهج‏البلاغه در طول هزار سال عمر خود در دسترس دانشمندان، طلاب و اهل علم بوده است و به مطالعه و حفظ آن مى‏پرداختند (۴) و در خطبه‏ها و خطابه‏ها بدان استناد و تبرک مى‏جستند و اندیشمندان و محققان بر آن شرح و تفسیر (۵) مى‏نوشتند و به ترجمه آن اقدام مى‏کردند .

بقیه در ادامه مطلب...



:: موضوعات مرتبط: مقالات , ,
:: بازدید از این مطلب : 428
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : یک شنبه 24 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسن فره بخش

 

در امتداد خزان ، روزها زمستانی 

و در غیاب شما ، آفتاب زندانی 

جسارت است ولی یک سوال می پرسم 

چقدر در پس پرده حضور پنهانی ؟ 

ببین برای شما جمعه ندبه می خوانند 

نوادگان زمین خسته از پریشانی 

چه وقت میرسد آقا نگاهتان باشد 

برای شب زدگان آیت غزل خوانی ؟ 

چرا نمی رسی ای منتقم ببین امروز 

به نیزه ها شده قرآن به دست شیطانی

دوباره پنجره ها ، زل زدن به غربت شهر 

در انتظار شما ای طلوع پایانی



:: موضوعات مرتبط: اعتقادی ، مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 460
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : یک شنبه 24 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسن فره بخش

روحی که پیام دارد نه مرید می طلبد نه عاشق . در رهگذر عمر چشم انتظار ایستاده است و وجودش ندائی است که آشنایی را می خواند و حیاتش نگاهی که در انبوه این صورتک های مکرر و بی مسئولیت و بی انتظار و بی اضطرابی که بیهوده می گذرند چهره ی مانوس و محرم خویشاوندی را بیابد که بر آن موجی از حیرت افتاده است و دو نگاهش همچو دو کودک گم کرده مادر . در این دنیای بی پناه آواره اند

خدایا

بگذار هرکجا تنفراست بذرعشق بکارم

هرکجا آزادگی هست ببخشایم

و هر کجا غم هست شادی نثار کنم

الهی توفیقم ده که بیش ازطلب همدلی، همدلی کنم

بیش از آنکه دوستم بدارند دوست بدارم

زیرا در عطا کردن است که ستوده می شویم

و در بخشیدن است که بخشیده می شویم



:: موضوعات مرتبط: اعتقادی ، مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 516
|
امتیاز مطلب : 46
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : شنبه 23 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسن فره بخش
روزی رسول خدا (صل الله علیه و آله) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد

پیامبر(صل الله علیه و آله) از او پرسید:

ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی

آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟

عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:…


۱- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.

۲- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.

در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (صل الله علیه و آله) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم و لی آنها را رها نمی کنیم

 

www.zoha91.blogfa.com



:: موضوعات مرتبط: اعتقادی ، مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 436
|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : شنبه 23 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسن فره بخش

دنیا را بد ساخته اند،کسی را که دوست داری تو را دوست نمی دارد،کسی که تو را دوست دارد تو دوستش نمی داری، اما کسی که دوستش داری و او هم تو را دوست دارد،به رسم و آیین هرگز به هم نمی رسید و این رنج است.

*******


خدایا:چگونه زیستن را به من بیاموز

چگونه مردن را خود فرا خواهم گرفت


*******

وقتی خواستم زندگی کنم راهم را بستند

وقتی خواستم ستایش کنم گفتند خرافات است                                          

وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است

وقتی گریستم گفتند بهانه است
                                                                      

وقتی خندیدم گفتند دیوانه است

دنیا را نگه دارید می خواهم پیاده شوم


*******
نمی دانم بعد از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم
چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم،
که از خاک گلویم سوتکی سازد,
گلویم سوتکی باشد،
به دست کودک گستاخ بازیگوش
و او
یکریز وپی در پی
دم خویش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خستگان خفته را آشفته تر سازد
بدین سان بشکند در من
سکوت مرگبارم را...

*******
ذات خویش را می جویم و نمی یابم، من سایه ی اویم، او کجاست؟


*******
بگذار تا شیطنت عشق چشمان ترا به عریانی خویش بگشاید. هر چند
انجا جز رنج و پریشانی نباشد , اما کوری را به خاطر آرامش تحمل مکن!

*******

حرف هایی هست برای نگفتن و ارزش عمیق هرکسی،به اندازه ی حرفهایی است که برای نگفتن دارد.
استوار ماندن و به هر بادی به باد نرفتن،دین من است ؛دینی که پیروانش بسیار کم اند.مردم همه زادگان روزند و پاسداران شب.

*******

اگر تنها ترین تنهاها شوم باز خدا هست،او جانشین همه ی نداشتن هاست.
نفرین و آفرین ها بی ثمر است. اگر تمامی خلق گرگ های هار شوند،و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد،او مهربان و جاویدان آسیب ناپذیر من خواهد بود.ای پناه گاه ابدی،تو می توانی جانشین همه ی بی پناهی ها شوی...

 



:: بازدید از این مطلب : 436
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : شنبه 23 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسن فره بخش

کسی که سخنانش نه راست است و نه دروغ ، فیلسوف است.


کسی که راست و دروغ برای او یکی است متملق و چاپلوس است.


کسی که پول میگیرد تا دروغ بگوید دلال است.


کسی که دروغ می گوید تا پول بگیرد گداست.


کسی که پول می گیرد تا راست و دروغ را تشخیص دهد قاضی است.


کسی که پول می گیرد تا گاهی راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهد وکیل است.


کسی که جز راست چیزی نمی گوید بچه است.


کسی که به خودش هم دروغ می گوید متکبر و خود پسند است.


کسی که دروغ خودش را باور می کند ابله است.


کسی که سخنان دروغش شیرین است شاعر است.


کسی که اصلا دروغ نمی گوید مرده است.


کسی که دروغ می گوید و قسم هم می خورد بازاری است.


کسی که دروغ می گوید و خودش هم نمی فهمد پر حرف است.


کسی که مردم سخنان دروغ او را راست می پندارند سیاستمدار است.


کسی که مردم سخنان راست او را دروغ می پندارند و به او می خندند دیوانه است



:: موضوعات مرتبط: اعتقادی ، مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 404
|
امتیاز مطلب : 41
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : شنبه 23 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسن فره بخش

1 ـ سخنوری‌ سیاسی‌ : مخصوص‌ كسانی‌ است‌ كه‌ دست‌ اندركار سیاسی‌ هستند مانند زمامداران‌ ممالك‌ ، وزرا ،فرستادگان‌ كشورها به‌ سازمانهای‌ جهانی‌ ، نمایندگان‌ دولت‌ در مجلس‌ مقننه‌ و بطور كلی‌آنانكه‌ به‌ نحوی‌ از انحاء در امور سیاسی‌ دخالت‌ دارند . سخنور سیاسی‌ باید علاوه‌ بر آگاهی‌ از اصول‌ و قواعد سخنوری‌ علوم‌ و فنون‌ گوناگونی‌را كه‌ در عالم‌ سیاست‌ كاربرد دارد بداند با اوضاع‌ و احوال‌ كشور خود و مردم‌ آن‌ آشناباشد از جریانات‌ سیاسی‌ و آنچه‌ در جهان‌ می‌ گذرد بی‌ خبر نماند ملتهای‌ جهان‌ را بخوبی‌بشناسد و از روحیات‌ هر یك‌ از آنان‌ اطلاعات‌ لازم‌ بدست‌ آورد تا بتواند با احاطه‌ كامل‌به‌ مسایل‌ سیاسی‌ نقش‌ خود را بخوبی‌ ایفاء كند و وجودش‌ چه‌ در داخل‌ و چه‌ در خارج‌كشور منشاء اثری‌ باشد .

 

 2 ـ سخنوری‌ قضایی‌ : مخصوص‌ جلسات‌ دادگاههاست‌ و برای‌ رفع‌ اتهام‌ یا دفاع‌ از حق‌ بكار می‌ رود .  شرط‌ اول‌ سخنوری‌ قضایی‌ اطلاع‌ كامل‌ از علم‌ حقوِ و دانشهای‌ دیگری‌ از قبیل‌ فلسفه‌ ،منطق‌ ، فقه‌ ، تاریخ‌ و روانشناسی‌ می‌ باشد لذا غالباً طرح‌ شكایت‌ یا دفاع‌ به‌ عهده‌ كسانی‌واگذار می‌ شود كه‌ از علوم‌ فوِ الذكر آگاهی‌ دارند این‌ اشخاص‌ را در اصطلاح‌ قضایی‌وكیل‌ دادگستری‌ گویند .

  3 ـ سخنوری‌ علمی‌ : یكی‌ از مختصات‌ عصر حاضر رواج‌ و تداول‌ سخنوری‌ علمی‌ است‌ روزی‌ نیست‌ كه‌ دریكی‌ از نقاط‌ جهان‌ كنگره‌ یا سمیناری‌ تشكیل‌ نشود و در آن‌ مجامع‌ دانشمندان‌ و محققان‌در باره‌ مطالب‌ مختلف‌ علمی‌ بحث‌ و گفتگو نكنند . پیشرفت‌ سریع‌ دانش‌ و بطلان‌ نظریه‌های‌ قدیم‌ علمی‌ ایجاب‌ می‌ كند كه‌ دانشمندان‌ جهان‌ دور هم‌ گرد آیند و عقاید و افكارخود را برای‌ همگان‌ و مردم‌ علاقمند بیان‌ كنند و اگر قانون‌ جدیدی‌ كشف‌ كرده‌ یا به‌وجود مادة‌ تازه‌ ای‌ پی‌ برده‌ اند درستی‌ آن‌ قانون‌ را به‌ اثبات‌ رسانند و یا خصوصیات‌ماده‌ جدید را تشریح‌ كنند . ناگفته‌ پیداست‌ كه‌ سخنرانی‌ علمی‌ به‌ مراتب‌ دشوار تر از انواع‌ دیگر سخنرانی‌ است‌ زیراسخنران‌ در عین‌ حال‌ كه‌ باید حق‌ مطلب‌ را ادا كند و از مسیر یك‌ پژوهش‌ علمی‌ خارج‌نشود ناگزیر است‌ تدابیری‌ اتخاذ كند كه‌ گفته‌ هایش‌ ملال‌ انگیز و كسالت‌ آور نباشد ومطالب‌ بسیار مهم‌ علمی‌ با بیان‌ ساده‌ و درخور فهم‌ همه‌ حضار ایراد گردد . گفتن‌داستانهای‌ كوتاه‌ و آوردن‌ مثلهای‌ مختلف‌ و همچنین‌ خواندن‌ اشعاری‌ به‌ مناسبت‌ حال‌ ومقال‌ و ذكر نكته‌ های‌ ظریف‌ و لطیف‌ عواملی‌ است‌ كه‌ می‌ تواند به‌ یاری‌ سخنران‌ بشتابدو سخن‌ او را از یكنواختی‌ بیرون‌ آرد .

  4 ـ سخنوری‌ تشریفاتی‌ : این‌ نوع‌ سخنرانی‌ كه‌ آن‌ را سخنرانی‌ نمایشی‌ نیز می‌ گویند بیشتر در مجالس‌ رسمی‌ انجام‌می‌ گیرد و در مواردی‌ است‌ كه‌ بخواهند از كسی‌ تجلیل‌ كنند و خدمات‌ او را موردستایش‌ قرار دهند . سخنانی‌ كه‌ موقع‌ تجلیل‌ از مقام‌ علمی‌ ، ادبی‌ یا سیاسی‌ كسی‌ گفته‌ می‌ شود همچنین‌خطابه‌ هایی‌ كه‌ مثلاً هنگام‌ دادن‌ دكترای‌ افتخاری‌ به‌ یك‌ شخصیت‌ بزرگ‌ ایراد می‌ گردداز این‌ قبیل‌ است‌ .

  5 ـ سخنوری‌ منبری‌ : سخنوری‌ منبری‌ كه‌ آن‌ را می‌ توان‌ سخنوری‌ مذهبی‌ نیز نامید بیشتر مخصوص‌ روحانیان‌و راهنمایان‌ دینی‌ و مذهبی‌ است‌ و تكیه‌ سخنور بیشتر به‌ كلام‌ خدا و تعلیمات‌ انبیاء واولیاست‌ . هدف‌ این‌ سخنوری‌ نشان‌ دادن‌ راه‌ راست‌ و تقویت‌ ایمان‌ مردم‌ است‌ بنابراین‌بیش‌ از هر چیز با معنویات‌ سر و كار دارد



:: موضوعات مرتبط: علمی , ,
:: بازدید از این مطلب : 920
|
امتیاز مطلب : 35
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13
تاریخ انتشار : جمعه 22 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسن فره بخش

عاشورا گذشت و کربلا در کربلا نماند...

بی شک حسین تشنه آب نبود و افسوس که بزرگترین درد او را بی آبی نمایدند. او تشنه لبیک نیز نبود. چرا که می دانست جهانیان تا صف حشر به او لبیک خواهند گفت و پیراهنش به نی، داد مبارزه با ظلم و بی عدالتی سر خواهند داد. ظلم ظلم، جور صیاد، آشیان جهانیان را به باد داده بود و حسین با آن جنگید و داد مقاومت سر داد.

او ندای انسانیت را در صحرای شصت هجری طنین انداز کرد.

و البته که او نجنگید، تمام زندگی خود را، معامله با مقاومت کرد و  فریاد بر آورد: "یا سیوف خذینی"

و اما چه جالب که چون معاویه ای به او می نگارد: "از خدا بترس و این امت را در فتنه مینداز و مراقب باش که بی دینان تو را به خواری نیفکنند."

حسین سردمدار مبارزه با بی عدالتی بود. چنانکه از نیاکانش به ارث برده بود.

حسین حتی در برابر گرگ صفتان، اصل رحم را تجلی داد. او دستور داده بود هر آنکه پا به عرصه کارزار می گذارد، رجز دعوت به حق را طنین انداز کند. حتی در آن لحظه که "الشمر جالس علی صدره"، در باغ بهشت را به او نشان داد و گفت: نفرین جهانیان را برای خود معامله نکن. ولی هیهات، مثل او، به جو جهانیان راضیند و صد البته هیهات که چون حسین برای غرق مثل شمر، در گرداب ذلت و خواری و فتنه، اشک نریزد و نگوید: خداوندا! نمی خواستم او آتش را برای خود، ارزانی  داشته باشد.

او هرگز دستور نداد با بی رحمی سپاه کفر را قلع و قمع کنند. چرا که او حسین بود. فرزند علی، امیری که بر پیکر زبیر اشک ریخت و...

 اما، ما:درد او را بی آبی ننامیم و او را تشنه لبیک برای زنده ماندن نخوانیم، چرا که حسین تشنه لبیک نبود.

بود ولی اینگونه نبود. او تشنه بود، تشنه اصل رحم، عدالت، مبارزه با شقاوت و ظلم، دروغ و نیرنگ و...

او اراده داشت، این اصول، با قطره قطره خونش، در این عالم متجلی گردد.

 

در عزای او بگرییم، نه هلهله کنیم و نه تجلیات عاشورا را در نطفه خفه...

و اما عاشورا در کربلا...

http://mnikjoo.blogfa.com



:: موضوعات مرتبط: اعتقادی ، مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 491
|
امتیاز مطلب : 40
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : سه شنبه 19 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسن فره بخش

دنيا

حدیث (1) امام على عليه السلام :

حُبُّ الدُّنيا يُفسِدُ العَقلَ وَ يُصِمُّ القَلبَ عَن سَماعِ الحِكمَةِ وَ يوجِبُ اَليمَ العِقابِ؛

دل بستگى به دنيا، عقل را فاسد مى‏كند، قلب را از شنيدن حكمت ناتوان مى‏سازد و باعث عذاب دردناك مى‏شود.

(غررالحكم، ح 4878)

حدیث (2) امام على عليه السلام :

رَدعُ النَّفسِ عَن زَخارِفِ الدُّنيا ثَمَرَةُ العَقلِ؛
دورى از تجمّلات دنيا ميوه عقل است.

(نهج البلاغه، خطبه‏178)

حدیث (3) امام على عليه‏السلام :

إِنَّ الدُّنيا مَشغَلَةٌ عَن غَيرِها وَلَم يُصِب صاحِبُها مِنها شَيئا إِلاّ فَتَحَت لَهُ حِرصا عَلَيها وَلَهَجا بِها وَلَن يَستَغنىَ صاحِبُها بِما نالَ فيها عَمّا لَم يَبلُغهُ مِنها؛
براستى كه دنيا آدمى را به كلّى سرگرم خود مى‏سازد و دنياپرست به چيزى از آن نرسد، مگر آن‏كه باب حرص و شيفتگى به آن بر رويش گشوده شود و به آنچه از اين دنيا دست يافته اكتفا نمى‏كند تا در پى چيزى كه بدست نياورده نرود.

(بحارالأنوار، ج78، ص453، ح21)

حدیث (4) امام على عليه‏السلام :

إِنَّ اللّه‏َ فَرَضَ الجِهادَ وَعَظَّمَهُ وَجَعَلَهُ نَصرَهُ وَناصِرَهُ. وَاللّه‏ِ ما صَلُحَت دُنيا وَلادينٌ إِلاّ بِهِ؛
در حقيقت خداوند جهاد را واجب گردانيد و آن را بزرگداشت و مايه پيروزى و ياور خود قرارش داد. به خدا سوگند كار دنيا و دين جز با جهاد درست نمى‏شود.

(وسائل الشيعه، ج11، ص9، ح15)

حدیث (5) امام على عليه‏السلام :

اَلدُّنيا أَصغَرُ وَ أَحقَرُ وَ أَنزَرُ مِن أَن تُطاعَ فيهَا الحقادُ؛
دنيا كوچك تر و حقير تر و ناچيز تر از آن است كه در آن ازكينه ها پيروى شود.

(غررالحكم، ج2، ص52، ح1804)

حدیث (6) امام على عليه‏السلام :

في قَولِ اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ «وَ لاَ تَنسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنيا» : لا تَنسَ صِحَّتَكَ وَ قُوَّتَكَ وَ فَراغَكَ وَ شَبابَكَ وَ نَشاطَكَ اَن تَطلُبَ بِهَا الاخِرَةَ ؛

درباره آيه سهم خود را از دنيا فراموش مكن : [يعنى] سلامتى ، توانايى ، فرصت ، جوانى و شادابى‏ات را فراموش مكن ، تا با آنها ، آخرت را به دست آورى.

(امالى صدوق، ص 299، ح 336)

 حدیث (7) حضرت زهرا سلام الله علیها:

حُبِّبَ اِلَیَّ مِن دُنیاکم ثَلاثٌ: تَلاوَةُ کِتابِ اللهِ وَ النَّظَرُ فی وَجهِ رَسولِ وَ الانفاقُ فی سَبیلِ اللهِ؛
از دنیای شما سه چیز محبوب من است: 1-تلاوت قرآن 2-نگاه به چهره رسول خدا 3-انفاق در راه خدا.

(وقایع الایام خیابانی، جلد صیام، ص295)

حدیث (8) رسول خدا صلی الله علیه و آله:

اِثنانِ یعلهما اللهُ فِی الدُّنیا البَغیَ وعُقوقَ الوالدین؛
دو چیز را خداوند در دنیا کیفر میدهد : تعدی و ناسپاسی پدر و مادر.

(کنز العمال، ج 16، ص 462، ح 45458)

حدیث (9) امام صادق علیه السلام:

الـرَّغبَهُ فِـى الـدُّنیـا تـُورِثُ الغَمِّ وَ الحُزنِ وَ الزُّهـدِ فـِى الدُّنیا راحَهُ القَلبِ وَ البَـدَنِ.

رغبت و تمایل به دنیا مایه غم و اندوه و زهد و بـى میلى به دنیا سبب راحتى قلب و بدن است.

(تحف العقول، ص 358)

حدیث (10) امام صادق علیه السلام:

مَن عَرَفَ اللهَ خافَ اللهَ و مَن خافَ اللهَ سَخَت نَفسَهُ عَنِ الدُّنیا؛

هر که خدا رابشناسد ترس او در دلش می افتد و هر از خدا ترسان باشد نفسش از دنیا باز می ماند.

(جهاد النفس، ص 83)

حدیث (11) پيامبر صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله :

اَلدُّنيا دارُ بَلاءٍ وَ مَنزِلُ بُلغَةٍ وَ عَناءٍ قَد نَزَعَتْ عَنها نُفُوسُ السُّعَداءِ وَ انتَزَعَت بالْكُرهِ مِن أيدِى الأْشْقياءِ فَأَسعَدُ النّاسِ بِها أرغَبُهُم عَنها و أشقاهُم بِها أرغَبُهُم فيها؛

دنيا سراى بلا و گرفتارى و محل گذران زندگى و زحمت است خوشبختان از آن دل كنده‏اند و از دست بدبختان به زور گرفته مى‏شود پس خوشبخت‏ترين مردم، بى‏ميل‏ترين آنان به دنيا و بدبخت‏ترين مردم، مايل‏ترين آنان به دنياست.

(اعلام الدّين، ص 342)

حدیث (12) امام على عليه‏السلام :

مَنْ كانَ فيهِ ثَلاثٌ سَلِمَتْ لَهُ الدُّنْيا وَ الآْخِرَةُ: يَأْمُرُ بِالْمَعْروفِ وَ يَأْتَمِرُ بِهِ وَ يَنْهى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يَنْتَهى عَنْهُ وَ يُحافِظُ عَلى حُدودِ اللّه‏ِ جَلَّ وَ عَلا ؛

هر كس سه خصلت داشته باشد، دنيا و آخرتش سالم مى‏ماند: به خوبى فرمان دهد و خود به آن عمل كند، از زشتى باز دارد و خود از آن باز ايستد و از حدود الهى پاسدارى كند.

(نهج الفصاحه، ح 2939)

حدیث (13) امام على عليه‏السلام :

ثَوابُ الاخِرَة ینسی مَشَقَّة الدُّنیا.
پاداش آخرت، رنج و سختی دنیا را از یاد می برد

(غرر الحکم ح2693)

حدیث (14) رسول خدا صلی الله علیه و آله:

أجمِلوا فِی طَلَبِ الدُّنیا فَإنَّ کُلًّا مَیسَرٌ لما خُلقَ لَه؛

در طلب دنیا معتدل باشید و حرص نزنید ، زیرا به هر کس هر چه قسمت اوست می رسد.

(کتاب التجارات،ح2133)



:: موضوعات مرتبط: اعتقادی ، مذهبی , ,
:: بازدید از این مطلب : 360
|
امتیاز مطلب : 44
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : حسن فره بخش

و ادنی ما یکون به ضالا ان لایعرف حجه الله فی ارضه و شاهده علی خلقه الذی امر الله تعالی بطاعته و فرض ولایته.[1]
امام علی علیه‏السلام فرمود: «کمترین چیزی که- بنده‏ی خدا- به واسطه‏ی آن گمراه می‏شود، این است که حجت خدا را در زمین نشناسد و به شاهد حق تعالی بر بندگانش که خداوند به اطاعت او فرمان داده و دوستی وی را واجب کرده آشنا نباشد».
امام‏شناسی یکی از تکالیف بزرگ و مهم اسلامی است. بر اساس این وظیفه‏ی شرعی و مسئولیت خطیر دینی، هر مسلمانی وظیفه دارد که پس از معرفت خدای متعال و پیامبرش، وصی پیامبر (ص) و امام و رهبر دینی و آسمانی خویش را بشناسد. آنچه از مضمون احادیث و روایات اهل‏بیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام به دست می‏آید، تاکید و تکیه بر ضرورت شناخت و معرفت هر چه بیشتر و کاملتر نسبت به امام معصوم علیه‏السلام دارد. و این امر مهم چندان دارای اهمیت و اعتبار است، که عدم شناخت امام موجب فساد جامعه و گمراهی و زوال و انحراف امت اسلام می‏شود، تا آنجا که امام صادق علیه‏السلام راز صلاح و اصلاح زمین و اهل آن را در ارتباط و وابسته به وجود امام معصوم دانسته و نخستین و مهمترین نیاز هر مسلمانی را معرفت و شناخت امام و رهبر دینی بیان فرموده است. به این روایت از سخنان آن حضرت توجه کنید:
ان الارض لا تصلح الا بامام و من مات لا یعرف امامه مات میته جاهلیه و احوج ما یکون احدکم الی معرفته اذا بلغت نفسه هذه و اهوی بیده الی صدره، یقول: لقد کنت علی امر حسن.[2]
امام جعفر صادق علیه‏السلام فرمود: «زمین آباد و اصلاح نمی‏شود مگر به وجود امام و هر کس بمیرد و امام خود را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است. و هنگامی که هر یک از شما را نفس به سینه رسد، بیشتر از هر چیز به شناسائی امام نیازمندتر است، تا در این حال بگوید: به کار خوبی پرداخته‏ام».
با اندکی دقت و تامل در حدیث فوق، شدت، ضرورت و فزونی اهمیت شناخت امام برای هر فرد مسلمان روشن می‏شود. چرا که امام علیه‏السلام مرگ دور از شناخت امام را مرگ جاهلیت، یعنی مرگ در حال شرک و کفر دانسته است. و مهمتر اینکه امام بزرگترین و مهمترین نیاز انسان در هنگامی که مرگ وی فرا رسیده است شناخت امام و معرفت نسبت به آن وجود مقدس می‏داند و اضافه می‏فرماید که اگر در آن حال در ارتباط با تلاش برای شناخت امام خویش بمیرد، می‏تواند ادعا بکند در حالی مرده است، که به کاری نیکو سرگرم بوده. ضرورت شناخت امام و رهبر پس از پیامبر اکرم (ص) در هر عصر و برای هر قومی که نسبت به وجود مطهر امام (ع) معرفت نداشته باشند، به اندازه‏ای است که امام صادق علیه‏السلام خواب و استراحت را برای ایشان مجاز نمی‏داند و می‏فرماید اگر با این حال در بستر خواب بمیرند، به مرگ جاهلیت یعنی در حال شرک و کفر مرده‏اند. به این سخن از امام صادق علیه‏السلام توجه کنید:

عن ابی‏عبدالله علیه‏السلام انه قال:
یا یحیی! من بات لیله لایعرف فیها امام زمانه مات میته جاهلیه.[3]
«امام صادق علیه‏السلام فرمود:
ای یحیی! هر کس شبی به خواب رود و در آن شب در حالی که امام زمان خود را نشناخته بمیرد، به مرگ روزگار جاهلیت مرده است».
آنان که خود را مسلمان می‏دانند و به وظایف و تکالیف دینی عمل می‏کنند، ولی نسبت به امامت امت اسلامی و مقام والای خلیفه اللهی اوصیاء رسول‏الله (ص) بی‏اعتناء و جاهل‏اند و با این حال گمان می‏کنند که از شریعت و هدایت الهی بهره‏ای برده‏اند، باید بدانند که در شمار گمراهان و بلکه به فرموده‏ی قرآن در زمره‏ی گمراهترین مردم می‏باشند. در این رابطه این حدیث از حضرت امام موسی بن جعفر علیه‏السلام شایان توجه و تامل فراوان است:
عن ابی الحسن (ع) فی قوله: «و من اضل ممن اتبع هویه بغیر هدی من الله».[4]
قال: من اتخذ دینه رایه بغیر امام من ائمه الهدی.[5]
امام ابوالحسن الکاظم علیه‏السلام در تفسیر آیه‏ی:
(و چه کسی گمراهتر از آنکه پیرو خواهشهای نفسانی خود بوده و بدور از هدایت و راهنمائی خداست؟).
«فرمودند، معنی آیه اینست که: گمراهتر از همه، کسی است که بدون امامی از ائمه‏ی راهنما، به دین خود بر اساس رای و نظر خویش عمل کند». اهمیت و اعتبار شناخت امام منصوب از سوی حق تعالی و سفارش شده از سوی پیامبر اکرم (ص) به اندازه‏ای است، که امیرالمومنان حضرت علی (ع) شرط ورود به بهشت را برای بندگان خدا، معرفت امام و پذیرش امامت و ولایت امام معصوم از سوی مردم و شناخت ائمه‏ی معصومین (ع) از مردم به عنوان شیعیان و دوستداران خود (یعنی اینکه ائمه دین مردم را پیروان و دوستان خود بدانند) می‏داند. و مهمتر اینکه علت سقوط مردم را در دوزخ، امام علیه‏السلام عدم قبول امامت و ولایت ائمه‏ی اطهار (ع) از جانب آنان ذکر فرموده است. در این ارتباط توجه به این فراز از سخنان مولای متقیان امام علی (ع) ضروری است، آنجا که فرمود:
انما الائمه قوام الله علی خلقه و عرفاوه[6] علی عباده و لا یدخل الجنه الا من عرفهم و عرفوه و لا یدخل النار الا من انکرهم و انکروه.[7]
«همانا امامان از جانب خدا تدبیرکنندگان کار مردمانند و کارگزاران آنان. کسی به بهشت نرود جز آنکه آنان را شناخته باشد و آنان او را شناخته باشند و به دوزخ درنشود جز آنکه منکر آنان بود و آنان وی را نپذیرفته باشند».
بدیهی است که معرفت مردم نسبت به پیشوایان دینی، عبارتست از پذیرش امامت و ولایت ائمه اطهار (ع) در همه‏ی امور حیات و شئون زندگی از سوی مردم و عدم شناخت ائمه (ع) یعنی انکار ولایت و امامت آنان. و شناخت ائمه‏ی اطهار از مردم عبارتست از اینکه آنها مردم را به پیروی و دوستی و محبتشان تصدیق کنند.
محتوای احادیث و روایات شرط ایمان به خدا و اساس اعتقاد راستین به اسلام را، اعتقاد قلبی به امامت عترت معصوم پیامبر (ص) و معرفت امام معصوم بیان کرده است، تا آنجا که امام محمدباقر علیه‏السلام می‏فرماید، با عدم شناخت صحیح و کامل مردم از شخصیت امام معصوم، هیچ عذر و بهانه‏ای از ایشان پذیرفته نیست. و هرگاه فردی بمیرد و امام خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. در این‏باره کلام امام باقر علیه‏السلام خواندنی است، آنجا که فرمود:
من مات و لیس له امام، مات میته جاهلیه و لایعذر الناس حتی یعرفوا امامهم.[8]
«هر کس بمیرد و او را امامی نباشد، به مرگ روزگار جاهلیت مرده است. و از مردم عذری پذیرفته نمی‏شود، مگر اینکه امام خود را بشناسند.»
و بالاخره منطق قرآنی و زبان گویا به وحی پیامبر اکرم (ص) در نهایت صراحت و روشنی، عدم شناخت صحیح و معرفت لازم از امام معصوم در هر عصری را، همسنگ با کفر روزگار جاهلیت دانسته است، چرا که اگر امت اسلامی از گذرگاه جهل و غفلت امام منصوص از سوی حق تعالی و منصوب از جانب پیامبر اکرم (ص) را به خوبی و درستی نشناسد، سرانجام بر اثر توطئه و دسیسه‏های گمراهان مشرک و کافران منافق، از صراط مستقیم اسلام و اطاعت از امام معصومی که اولی‏الامر امت اسلامی است منحرف شده و در نتیجه به بیراهه مرگ آفرین و ذلت‏بخش فرهنگ و آداب و رسوم عهد جاهلیت و روزگار بربریت سوق داده می‏شود. به همین دلیل پیامبر اکرم (ص) در حدیث مشهوری فرمود:
من مات لایعرف امام زمانه مات میته جاهلیه.[9]
«هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است».

از مجموع احادیثی که نقل شد و بسیاری حدیثهای دیگر در همین موضوع که بیان آنها از گنجایش این مختصر، افزون است، چنین برمی‏آید که شناخت امام و معرفت مقام الهی او، یکی از مسئولیتهای خطیر امت اسلامی است. و این تکلیف عظیم در ارتباط با وظایف دیگر شرعی از اولویت و اهمیت خاصی برخوردار می‏باشد. و نیز نباید فراموش کنیم، که شناخت امام و معرفت به حق ممتاز و مقام آسمانی وی به شناخت ظاهری و مقدماتی از قبیل آگاهی از نام، لقب، کنیه، تاریخ تولد، زمان شهادت و معاصر بودن امام با کدام خلیفه‏ی اموی یا عباسی محدود نیست. چرا که معرفت امام یعنی، آگاهی از دلایل نص و نصب امام، شناخت ویژگیهای امام، علم به حوزه‏ی قدرت و تصرف امام در کاینات و آگاهی از اینکه امام زبان گویای وحی و مفسر حقیقی قرآن است. شناخت امام یعنی ایمان و آگاهی به این حقیقت که امام حجت بالغه‏ی خدا و وصی پیامبر او بر روی زمین می‏باشد و به همین دلیل اولی به تصرف در جان و مال همه‏ی مسلمانان و متصرف در همه‏ی عوالم ملک و ملکوت است. و در کلامی جامع امام نه تنها دارای ولایت تشریعی است، بلکه به اذن پروردگار از ولایت تکوینی نیز برخوردار است.
برای دستیابی به چنین معرفتی در حق امام معصوم ناگزیر باید روی نیاز به آستان مقدس عترت پیامبر آورد و دست حاجت به سوی اقیانوس بیکران حکمت و بصیرت ائمه‏ی اطهار علیهم‏السلام دراز کرد، تا مگر ایشان از گذرگاه حمایت و هدایت انسانها که عهد خدایی بر عهده‏ی ایشان است، امت اسلامی را با نشانه‏ها و ویژگیهای امام معصوم آشنا کنند.

 

پی نوشت ها:
1) سفینه‏البحار، ماده‏ی امر، ص 39.
2) محاسن برقی، ص 154.
3) بحارالانوار، ج 23، ص 78.
4) سوره‏ی قصص، آیه 50.
5) بحارالانوار، ج 23، ص 78.
6) العریف: ج عرفاء، العالم بالشی‏ء القیم بامر القوم، من یعرف اصحابه «المنجد».
7) نهج‏البلاغه، خطبه 152.
8) بحارالانوار، ج 23، ص 89.
9) بحارالانوار، ج 23، ص 89.



:: موضوعات مرتبط: نهج البلاغه , ,
:: بازدید از این مطلب : 397
|
امتیاز مطلب : 42
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12
تاریخ انتشار : دو شنبه 18 بهمن 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد